می گویند فوتبال جنگ زمان صلح است و میگوییم کاش چنین نبود. برای درک چرایی این خواسته کافی است آرامش والیبال را در انتخاب ولاسکو یا آمدن کواچ ببینید و آن را با تلاش برای تمدید قرارداد کیروش مقایسه کنید و ببینید که برای آن قرارداد والیبالیها تصمیم میگیرند و برای این قرارداد فوتبالیها ته صف تصمیمسازان هستند!
آنچه در ورزشگاه بلو هوریزنته و مقابل آرژانتین رقم خورد در واقع نمای کاملی از استعداد فوتبال ایران بود که مقابل لئومسی و هیگواین و ماسکرانو و همه بزرگان فوتبال دنیا به نمایش جهانی رسید.
در آن دیدار شیران پارسی کاری کردند که نایب قهرمان جهان مات و مبهوت مانده بود. البته که مسی تیر آخر را زد اما ایران آنقدر عالی بود که آن شب با وجود شکست برخی از مردم ایران به خیابانها ریختند. شاید برای ضربه سر دژاگه بود، شاید برای پنالتی که داور صرب آن را ندیده بود، شاید برای ...
هرچه که بود نماد استعداد ایران بود اما پرسشی بزرگ وجود دارد برای مردم ایران و آن پرسش این است: با وجود این همه خواهندگی و شایستگی چرا فوتبال ایران مثل والیبال و بسکتبال و کشتی رشد نمی کند و به سطح اول فوتبال دنیا نمی رسد و حتی برخی مواقع به ویتنام هم می بازد؟
پاسخ به این پرسش در برکناری آقای گل جهان است در هفته هفتم و دخالت شدید سیاسیون در فوتبال و عدم دخالت همین سیاسیون در والیبال و کشتی و بسکتبال! جرم دایی جوانگرایی شدید در پرسپولیس بود یعنی در یکی از سیاسی ترین دو تیم ایران! و نتیجه نگرفتن تا هفته هفتم این برکناری هم نمادی بود از دلیل عدم توفیق در سطح اول بین الملل.
اجازه بدهید از زاویهای دیگر به این ماجرا نگاه کنیم؛ در والیبال سالها کار انجام شد و هیچکس کاری به کار پایه های والیبال نداشت. شکست های والیبال برای کسی مهم نبود تا روزی که ولاسکو را آوردند و یک مرتبه با آن کار پایه ای ولاسکو کاری کرد کارستان اما باز هم کسی با آنها کاری نداشت.
ولاسکو رفت و فدراسیون والیبال کواچ را آورد. یک مربی میلیاردی دیگر جانشین مربی قبلی میلیاردی شد و باز هم کسی کاری با والیبال نداشت اما سه ماه بود که فدراسیون میخواست قرارداد کی روش را تمدید کند. در طول این سه ماه وزیر و وکیل و نماینده مجلسی نمانده که در این مورد نظر ندهند و برای فدراسیون تخصصی فوتبال تعیین و تکلیف نکنند!
در واقع برای تمدید قرارداد کی روش باید از هفت خوان رستم عبور کرد اما برای قرارداد ولاسکو و یا کواچ کسی چیزی نمی گوید و فدراسیون تخصصی والیبال به سادگی تصمیم خودش را می گیرد.
تفاوت همینجاست که فوتبالیها به سبب وحشت از اتفاقی که برای دایی رخ داد و هرماه هم برای یکی دیگر در فوتبال رخ می دهد، سازندگی را سر دار می برند و تنها به نتیجه گیری در همین امروزشان می اندیشند و تازه به همان هم که می اندیشند باید نظر سیاسیون را هم بدانند!
کاش فوتبال، جنگ زمان صلح نبود تا اینهمه سیاسی نباشد. شاید در آن صورت تیمهای پایهای هم می توانستند رشد کنند. شاید در آنصورت تیم دایی برای سال بعد ۱۰ تا ملیپوش به تیم ملی میداد اما مربی پرسپولیس را غیر ورزشی ها انتخاب می کنند و مربی تیم ملی را هم ایضا!
سرمربیهای تیم ملی طی سالهای اخیر همگی در جایی به جز فدراسیون تخصصی فوتبال انتخاب شده اند و تمام برکناری تیم های بزرگ که سازنده تیم های ملی هستند نیز در جایی بالاتر از باشگاهها انتخاب میشوند و البته که در چنین شرایطی صعود این فوتبال قوانین گیتی را به هم می ریزد.
در آن دیدار شیران پارسی کاری کردند که نایب قهرمان جهان مات و مبهوت مانده بود. البته که مسی تیر آخر را زد اما ایران آنقدر عالی بود که آن شب با وجود شکست برخی از مردم ایران به خیابانها ریختند. شاید برای ضربه سر دژاگه بود، شاید برای پنالتی که داور صرب آن را ندیده بود، شاید برای ...
هرچه که بود نماد استعداد ایران بود اما پرسشی بزرگ وجود دارد برای مردم ایران و آن پرسش این است: با وجود این همه خواهندگی و شایستگی چرا فوتبال ایران مثل والیبال و بسکتبال و کشتی رشد نمی کند و به سطح اول فوتبال دنیا نمی رسد و حتی برخی مواقع به ویتنام هم می بازد؟
پاسخ به این پرسش در برکناری آقای گل جهان است در هفته هفتم و دخالت شدید سیاسیون در فوتبال و عدم دخالت همین سیاسیون در والیبال و کشتی و بسکتبال! جرم دایی جوانگرایی شدید در پرسپولیس بود یعنی در یکی از سیاسی ترین دو تیم ایران! و نتیجه نگرفتن تا هفته هفتم این برکناری هم نمادی بود از دلیل عدم توفیق در سطح اول بین الملل.
اجازه بدهید از زاویهای دیگر به این ماجرا نگاه کنیم؛ در والیبال سالها کار انجام شد و هیچکس کاری به کار پایه های والیبال نداشت. شکست های والیبال برای کسی مهم نبود تا روزی که ولاسکو را آوردند و یک مرتبه با آن کار پایه ای ولاسکو کاری کرد کارستان اما باز هم کسی با آنها کاری نداشت.
ولاسکو رفت و فدراسیون والیبال کواچ را آورد. یک مربی میلیاردی دیگر جانشین مربی قبلی میلیاردی شد و باز هم کسی کاری با والیبال نداشت اما سه ماه بود که فدراسیون میخواست قرارداد کی روش را تمدید کند. در طول این سه ماه وزیر و وکیل و نماینده مجلسی نمانده که در این مورد نظر ندهند و برای فدراسیون تخصصی فوتبال تعیین و تکلیف نکنند!
در واقع برای تمدید قرارداد کی روش باید از هفت خوان رستم عبور کرد اما برای قرارداد ولاسکو و یا کواچ کسی چیزی نمی گوید و فدراسیون تخصصی والیبال به سادگی تصمیم خودش را می گیرد.
تفاوت همینجاست که فوتبالیها به سبب وحشت از اتفاقی که برای دایی رخ داد و هرماه هم برای یکی دیگر در فوتبال رخ می دهد، سازندگی را سر دار می برند و تنها به نتیجه گیری در همین امروزشان می اندیشند و تازه به همان هم که می اندیشند باید نظر سیاسیون را هم بدانند!
کاش فوتبال، جنگ زمان صلح نبود تا اینهمه سیاسی نباشد. شاید در آن صورت تیمهای پایهای هم می توانستند رشد کنند. شاید در آنصورت تیم دایی برای سال بعد ۱۰ تا ملیپوش به تیم ملی میداد اما مربی پرسپولیس را غیر ورزشی ها انتخاب می کنند و مربی تیم ملی را هم ایضا!
سرمربیهای تیم ملی طی سالهای اخیر همگی در جایی به جز فدراسیون تخصصی فوتبال انتخاب شده اند و تمام برکناری تیم های بزرگ که سازنده تیم های ملی هستند نیز در جایی بالاتر از باشگاهها انتخاب میشوند و البته که در چنین شرایطی صعود این فوتبال قوانین گیتی را به هم می ریزد.
نظرات شما عزیزان: